سه‌شنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۸

عاشقانه ها 1

صدای تو در گوشه ذهن می پیچد
و رویامرا می برد
تا بهار گونه هایت
روی بر می گردانم
خواب تابستان
ازترانه های بامداد نفس
سیراب.



چشم میگشایم
آهی
-كه انگارزندانی هزاره های تاریخ-
بر می آیداز تنگنای سینه
كنار منی و من
همچنان دلتنگ!
بگذار هفت هزار سال دیگر بخوابم...


آينه
بارنگ ديروز هاي عاشقي
زیباست.



بانو!
هر بار كه مي نگرم
ماهي سرخ هفت سين و نرگس هاي مهرباني را
با تو
مي بينم.
خاطره
با توبودن زیباست.

بامداد
ازپس شبي دلگير
ولبخند تو فرزند انتظار من
باز آمدن از خواب
و دیدن دوباره ات
زیباست.

بگذار سر بر زانوانت
هزار سال ديگر بخوابم
با اميد
رويايي ديگر...





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر